معنی جلد، قبراق

حل جدول

جلد ، قبراق

چست و چالاک


جلد، قبراق

چست و چالاک


قبراق

سرپا

چست و چالاک


جلد

چست و چابک و تند.

لغت نامه دهخدا

قبراق

قبراق. [ق ِ] (ص) چست و چالاک. و چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود. (فرهنگ نظام).

فرهنگ معین

قبراق

(قِ) [تر.] (ص.) چابک، چست.


جلد

پوست، چیزی که کتاب، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب، جلد دفتر، توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن. [خوانش: (جِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

قبراق

چابک، چست‌وچالاک،
[مجاز] سرحال،


جلد

لایۀ محکمی که روی کتاب، دفتر، مجله، و امثال آن بکشند یا بچسبانند: جلدِ کتاب، جلدِ دفتر،
واحد شمارش کتاب، دفتر، کتابچه، و امثال آن، نسخه،
پوشش،
[جمع: جلود] (زیست‌شناسی) پوست،
پوست یک‌پارچۀ بدن حیوان، مانند مَشک و خیک،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبراق

تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز،
(متضاد) بیمار، مریض

فرهنگ فارسی هوشیار

قبراق

ترکی از پارسی گوبراک چابک (صفت) چابک چشت چالاک.

فارسی به عربی

جلد

بسرعه، تغلیف، جلد، حافظه، حجم، ستره، صدفه، غطاء، مجلد

عربی به فارسی

جلد

شلا ق زنی , تشکیل تاژک , پوست , پوست خام گاو وگوسفند وغیره , چرم , پنهان کردن , پوشیدن , مخفی نگاه داشتن , پنهان شدن , نهفتن , پوست کندن , سخت شلا ق زدن , بند چرمی , قیش , قیش چرمی , چرمی کردن , چرم گذاشتن به , شلا ق زدن , جلد , با پوست پوشاندن , لخت کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلد

پوشینه، پوست، پوشش

معادل ابجد

جلد، قبراق

440

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری